يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۲۹ ب.ظ
روزی گربه ای
عاشق گنجشکی زیبا شد
اما گنجشک همیشه طبق
غریزه از دست او میگریخت
این تعقیب و گریز در آخر
گنجشک را خسته کرد
پس از بالای درخت به گربه
پیغام داد: که اگر میخواهی
مرا صاحب شوی باید دندانها
و چنگالهایت را از ته بکنی
گربه ی دلداده که عقل و هوشش
به کل به باد رفته بود این شرط را
قبول کرد و دندانها و چنگالهایش
را کشید حالا که گنجشک دیگر ترسی
از او نداشت به کنار او آمد و قهقه ای
سر داد و گفت: ای گربه ی احمق
ببین بخاطر من به چه روزی افتادی !!
الان خواهم رفت و به همه ی
موش هایی که در این سالها
عزادارشان کرده ای خواهم گفت
تا بیایند و به حسابت برسند
و دمار از روزگارت در بیاورند ...