به وبلاگ علی شهریور خوش آمدید ...

🍁 ⭐

شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۲۷ ق.ظ

انقدر من را از
پاییز نبودنت بیم نده
حال
من خوب است
خنده هایم عبوس ترین
مرد محله را
میخنداند
و درکابوس های آشفته ی
خواب هایم مدام میرقصم
گلهای خشکیده ی محله
با آمدنت غنچه کردند،درست
با حرفهای شیرینت
گل شکفتند، قبول
اما این را بدان
بعد از رفتننت همچنان
گل دادنشان پا برجاست
و پاییزشان بهار
آخر
من هر شب
به وقت
دیوانگی هایم
سر قرارهای شبانه مان
حاضر میشوم
و تمام
حرفهایت را
با خودم
زمزمه میکنم
نه که از آسایشگاه روانی
گریخته باشم
این جا
تمام شهر فقط تویی
و من به بودنم شک میکنم
راستش را
بگو کجای آغوشم
خانه کردی که تمام دنیایم
بوی تو را میدهد ؟!

۰۱/۰۷/۳۰
ادمین