به وبلاگ علی شهریور خوش آمدید ...

🎨 🎭

دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۰، ۰۲:۱۵ ب.ظ


در یک شب بهاری
لئوناردو داوینچی تصمیم گرفت
تابلو
شام آخر را نقاشی کند
او میخواست
نیکی را
به شکل
عیسی
و بدی را به شکل یهودا
یکی از یاران عیسی
که هنگام
شام تصمیم
گرفت به او
خیانت کند
به
تصویر در آورد ولی هیچ
ایده ای از
چهره ی آنها
به
ذهنش نمیرسید
پس کار را
نیمه تمام رها کرد
تا
مدل های ایده آل خود را پیدا کند
روزی در یک
مراسم همسرایی
حالت
معنوی و نورانی مسیح را
در چهره
یکی از جوانان آوازخوان یافت
و با
خوشحالی طرح هایی برداشت
سه سال گذشت ...
تابلوی
شام آخر تقریبا تمام
شده بود اما
داوینچی هنوز برای
یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود
او در نهایت پس از
مدتها جستجو
جوان شکسته و ژنده پوش
و مستی
را درکنار خیابان یافت
از
دستیارانش خواست تا او را
هر چه زودتر به
کلیسا بیاورند
گدا را که درست نمی فهمید
چه
خبر است به کلیسا آوردند
دستیاران
سر پا نگهش داشتند
و در همان وضع
داوینچی از خطوط
بی تقوایی، گناه و خودپرستی
که به خوبی بر آن چهره نقش
بسته بود
نسخه برداری کرد
وقتی کارش تمام شد  گدا دیگر
مستی از سرش
پریده بود
چشمهایش را باز کرد و نقش
پیش رویش را دید و با تعجب گفت :
من این تابلو را قبلا دیده ام
داوینچی شگفت زده
پرسید
کی !!؟
گدا گفت : سه سال قبل
پیش از آن که همه چیزم
را از دست بدهم، موقعی که در
یک گروه همسرایی آواز می خواندم
و زندگی زیبا و پر از رویایی داشتم
هنرمندی از من دعوت کرد
تا مدل نقاشی
چهره عیسی  شوم ...

۰۰/۱۲/۱۶
ادمین