به وبلاگ علی شهریور خوش آمدید ...

🕯 🅰️Li 🔪 SH 🕯

شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۱:۱۸ ب.ظ


در شبی تاریک
که
برف و کولاک شدیدی
در حال
باریدن بود
مردی به همراه همسرش
در جاده ای کوهستانی
در حال
رانندگی بود
و
مسیرش را گم کرده بود
که
ناگهان چشمش از دور به
یک
هتل رستوران بین راهی
افتاد که بر
سَر در ورودی اش
با خط درشت نوشته شده بود
" شما در این مکان
غذا میل بفرمایید
ما پول آن را از نوه شما
دریافت خواهیم کرد
"

مرد که پول زیادی به
همراه نداشت خوشحال
از اینکه
غذا و مکان
رایگانی پیدا کرده است
فورا اتومبیل خود را پارک کرد
و به همراه
همسرش
وارد رستوران شدند
و
شام مفصلی سفارش داده
و
دلی از عزا در آوردن
بعد از خوردن غذا در حالی که
بارش برف هم متوقف شده بود
تصمیم گرفتند به سفر
خود ادامه دهند وقتی خواستند
از رستوران خارج شوند متوجه
شدند گارسون درشت اندامی
با
صورت حسابی بلند بالا
جلویشان
ایستاده است !!
مرد
با تعجب گفت :
شما خودتان نوشته اید که
پول غذا را از نوه ی ما می گیرید
پس این صورت حساب
دیگر چیست
گارسون در حالی که
ساتور بزرگی در دست داشت
با
لبخندی ترسناک جواب داد :
بله قربان ما پول غذای شما را
از
نوه تان درآینده خواهیم گرفت
ولی این صورت حساب
مال مرحوم پدربزرگ تان است ...
☠️

۰۰/۰۷/۲۴
ادمین