به وبلاگ علی شهریور خوش آمدید ...

✂️ 🅰️Li 🔞 SH 🪒

جمعه, ۱۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۲:۵۴ ب.ظ

وقتی نوبت مرد جوان رسید
جلو آمد و روی
صندلی نشست
آرایشگر با لحنی آرام پرسید
جناب چه
مدلی بزنم؟
 پسر جوان گفت: دومادی
آرایشگر هم خوشحال از اینکه
یک
مشتری نون و آب دار
به
پستش خورده با وسواس تمام
مشغول به کار شد، چون اگر
کارش را
خوب انجام میداد
علاوه بر
دستمزد همیشگی
می توانست
انعام خوبی
هم از
داماد بگیرد
با
گذشت نزدیک به دو ساعت
کار  پیرایش به خوبی تمام شد
و
آرایشگر گفت : بفرما شادوماد
ببین چقدر خوشتیب شدی
راضی
هستی؟!
جوان نگاهی به آینه کرد و گفت:
خوبه دستت درد نکنه، عالی شد
ولی فقط
می خواستم ببینم
اگه امروز دوماد
میشدم
چه حسی داشت
راستش زیاد
حال نداد !!
حالا همشو از ته بزن 😬
.
.
.
.
ولی از
شانس بد آن جوان
آرایشگر که زمانی عضو
کارتل قاچاق اسلحه در
مکزیک
بود ☠️ و چند ماهی
میشد که
تصمیم گرفته بود
زندگی سالمی داشته باشد
سریع
تابلو "مغازه بسته است" را
روی درب مغازه اش نصب کرد و ...

گزارشها حاکی از این است
که آن
جوان موقع بازگشت
به خانه دیگر به شکل جدیدی
راه میرفت و صفحه ای تازه
به
کتابِ تجربیاتش
افزوده
شده بود. 😂

۰۰/۰۷/۱۶