🍔 🪙
پنجشنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۵۵ ب.ظ
روزی در سرزمین تبت
جوانی برای رسیدن
به پاسخ سوالش به نزد
عارفی پیر رفت و در بدو ورود
به اتاقش متوجه شد که او
در حال استنشاق بخار آب
و بخور دادن به صورتش است
با صدای آرام گفت : استاد به
گمانم در زمان بدی مزاحم شدم
استاد سرفه کنان گفت :
نه راحت باش و سوالت را بپرس
جوان گفت : میخواستم بدانم
بین علایق دختر و پسر چه
وجه اختلافی وجود دارد ؟
عارف پیر پاسخ داد :
پاسخ این پرسش نیازمند
صد من کاغذ است
جوان گفت : پس بفرمایید بین
علایق آنها چه وجه اشتراکی است ؟
عارف پاسخ داد : معالاسف
تقریبا هیچ ،مگر اینکه بتوانی
همبرگری از طلا بسازی
جوان با تعجب گفت : ملتفت نشدم
ای پیر خردمند چه می فرمایید !!؟
عارف پیر گفت : به خوبی
گوش فرا دِه ، از هر 10 پسر
9 تایشان عاشق همبرگر هستند
و آن 1 نفر دروغ میگوید
و از طرفی از هر 10 دختر
9 تایشان عاشق طلا هستند
و باز آن 1 نفر هم دروغ میگوید
جوان که از تعجب گویی برق از سرش
پریده بود و بسیار نگران وضع
سلامتی استاد شده بود گفت :
ای پیر دانا ایا مطمئنید آن بخاری که
استنشاق میکردید بخار آب بود ؟!
استاد گفت : آری اگر شک داری
بیا نزدیکتر تا مطمئن شوی
و جوان سریع با حالتی لرزان
استاد را در حال خود تنها گذاشت
و آن محل را ترک کرد...
۰۱/۱۲/۱۸