به وبلاگ علی شهریور خوش آمدید ...

# بخشندگی

چهارشنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۱، ۰۴:۰۵ ب.ظ

روزی مرد ثروتمندی بر روی
قایقِ تفریحیش ایستاده بود
و به اسکله نگاه میکرد، در همین
حین مرد دوره گردی از آنجا میگذشت
که ناگهان با او چشم در چشم شد
مرد فقیر با دیدن او اخمهایش را در
هم کرد و زیر لب به او ناسزا گفت

مرد ثروتمند به او گفت : این صورت
عبوس و این حال بد برای چیست ؟!

مرد فقیر گفت : از آدمایی چون تو بیزارم
چون با این همه ثروتی که داری از
داراییت به کسی چیزی نمیبخشی

مرد ثروتمند پاسخ داد :خودت چرا
نیاموختی بخشش کنی ؟

مرد فقیر با تعجب گفت : 
من که چیزی ندارم ببخشم !!

مرد ثروتمند گفت : صورت و لب که داری
وقتی مرا دیدی می توانستی لبخندی
 از محبت به من هدیه کنی

.
.
.
.
.

مرد دوره گرد سرش را پایین
انداخت و
ماژیک قرمزی از
جیبش دراورد و لبخندی شبیه
جوکر بر صورتش کشید و گفت :
حالا خوب شد ؟!! 
خیلیا منتظر قسمت دومش بودن
مرد ثروتمند با دیدن این صحنه
اکثر قریب به اتفاق پشمهایش ریخت
و با دستپاچگی، سریع به کاپیتان
دستور حرکت داد ...

۰۱/۱۲/۱۷
ادمین