🌲 🐻
دوشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۴۲ ب.ظ
روزی مرد متاهلی که
همیشه نسبت به زنش
شکاک بود او را برای
تفریح و پیاده روی
به جنگل برد
در میانه های راه
مرد تصمیم گرفت
کمی استراحت کند
ولی زنش بی توجه به
راه خود ادامه داد و
چندین قدم پیش افتاد
در همین حین یک
خرس نر بزرگ و خطرناک
روبه روی زنش ظاهر شد
مرد که به همراه خود
تفنگ شکاری داشت
سریع خرس را نشانه
گرفت و تیری شلیک کرد
ولی تیر، لب بالایی خرس
را شکافت و رد شد
سپس مرد تیر دیگری
شلیک کرد و اینبار لب
پایینی خرس شکافته شد
زن وقتی متوجه اوضاع
شد فریاد کشید :
مرتیکه عوضی
بزن بٌکشش
میخواد منو بخوره
نمیخواد که منو ببوسه !!
مرد گفت: صب کن نترس
منتظرم سرپا وایسته
یه گوله هم بزنم وسط پاهاش
کاملا بی خطر شه ...
🤠 😂
۰۱/۰۵/۳۱