به وبلاگ علی شهریور خوش آمدید ...

# در حد خانم مارپل 😬

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۰، ۰۲:۲۵ ب.ظ


 مهندسی از محل کارش
با
زنش تماس گرفت و گفت:
عزیزم از طرف شرکت
از من خواسته شده
با چند تا از همکارام
برای تعمیر یک نیروگاه
به یه شهر ساحلی بریم
ما قراره یه هفته اونجا باشیم
این فرصت خوبیه تا ارتقاء
شغلی که منتظرش بودمو بگیرم
لطفا لباس های کافی
برای یک هفته برام بردار
و
جعبه ابزار منو دم در بزار
راستی اون
عینک آفتابی
آبی رنگمو
هم تو وسایلام بذار
ما قراره از شرکت حرکت کنیم
و من سر راه سریع
وسایلمو از خونه بر میدارم

زن با خودش فکر کرد
ماموریت آخر هفته کمی
غیرطبیعی به نظر می رسد !!
اما بخاطر این که نشان دهد
همسر خوبی است دقیقا
کارهایی را که همسرش
خواسته بود رو انجام داد
هفته بعد مرد به خانه آمد
کمی خواب آلود به نظر می رسید
اما ظاهرش خوب و مرتب بود

همسرش به او خوش آمد
گفت و از او پرسید : عزیزم
کار تعمیر نیروگاه خوب پیش رفت ؟

مرد گفت : آره کمی دردسر داشت
ولی خوشبختانه مشکل حل شد
راستی چرا اون عینک آفتابی
که گفتمو برام نذاشتی ؟!

زن در حالی که ماهی تابه ی
بزرگی در دستش گرفته بود
و به سمت شوهرش می آمد

جواب داد : عینک آفتابیتو داخل
جعبه ابزارت گذاشته بودم !!
🔧 🧰

۰۰/۱۲/۲۲
ادمین