دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۵۲ ب.ظ
در سرزمینی زیبا و سر سبز
ماهیگیرجوانی بود که هر روز
با قلابی که نوکش راست بود
به ماهیگیری میرفت
و نمی توانست چیزی بگیرد
همه به او می گفتند : ای دیوانه
باید با قلاب کج ماهی بگیری
و او میگفت : قلاب من
یک قلاب مخصوص است
او هرروز این کار را تکرار می کرد
تا خبر دیوانه بازیش در
تمام شهر پیچید و در نهایت
خبر به دختر پادشاه رسیدکه
علاقه ی شدیدی به ماهیگیری داشت
دختر پادشاه به سربازان دربار
امر کرد : بروید و این جوان لجباز
را نزد من بیاورید تا ببینم
داستان از چه قرار است !
به دنبال او رفتند، اما
ماهیگیر جوان گفت:
بروید و بگویید که وقت ندارم
و میخواهم ماهی بگیرم
دخترپادشاه از جدیت او در کارش
بسیار متعجب و کنجکاوتر شد !!
و تصمیم گرفت تا خودش
به دیدن ماهیگیر برود
دختر پادشاه وقتی به نزد او رفت
از او پرسید: ای جوان دیووانه
همه ی شهر را مسخره ی
خود کردی، زود به من بگو
با آن قلاب راست
چگونه میخواهی ماهی بگیری ؟!!!
ماهیگیر جوان گفت:
ای شاهدخت والا مقام
اگر به کلبه ی کوچک من
قدم رنجه فرمایید، درآنجا راز این
داستان را برایتان خواهم گفت
پرنسس جوان این دعوت را پذیرفت
و با آن جوان به کلبه ی کنار دریاچه رفت
مرد ماهیگیر وقتی در کلبه را بست
با فندکش چند عدد شمع روشن کرد
عود هندی خوش بویی را سوزاند
و شاخه رز سفیدی به دست گرفت
و رو به پرنسس کرد و گفت :
من سالها ست که عاشق
و دلباخته ی تو شده ام
ولی دستم از تو بسیار کوتاه بود
ماهی بهانه بود در واقع من
میخواستم تو را صید کنم
و به اینجا بیاورمت
حالا همگان خواهند فهمید
که با قلاب کج ، آدم میتواند
در نهایت چند عدد ماهی بگیرد
ولی با قلاب سر راست ↑
آدم میتواند دختر پادشاه رو بگیرد
ای فرشته ی زیبارو آیا حاضری
معشوقه و فرمانروای
قلب پاک من باشی ؟
دختر پادشاه از هوش و
شجاعت و شیرین زبانی
آن جوان بسیار خوشش آمد
و بی اختیار لبخند ملیحی
روی لبانش نشست
مردجوان با دیدن این صحنه
جوگیر شد و در حالی که
همه چیز به خوبی پیش میرفت
تصمیم گرفت پایش را
از گلیمش درازتر کند
گزارشها حاکی از این است
که ابتدا صدای جیغ بنفش پرنسس
و سپس صدای سـیلی محکمی
در اطراف دریاچه طنین انداز شد
و دیگر تا به امروز خبری از
سرنوشت آن مردجوان در دسترس نیست
و ضرب المثل چنان میزنم در گوشت
قلاب راستت کج بشه ¿ تا سالها
بر سر زبانها افتاد.
----------------------------
پ.ن : از برای چیست این شتاب !!؟
قافله را آهسته بران ...